I don't wanna be ,mummified

اگه رویاهات رو دنبال نکنی ممکنه در حد سبزیجات باقی بمونی.

I don't wanna be ,mummified

اگه رویاهات رو دنبال نکنی ممکنه در حد سبزیجات باقی بمونی.

1-برای خدا نوشت : باش ان چنان که همیشه هستی....

2-جزء تغییراتی باش که میخوای تو دنیا ببینی...

3-ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم(کامو)

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

                  



پاشو بیا بغلم کن

ببوس تا...

  • eve

          

توی خیابان یک مردی با خانومی دعوا می کردند .خیلی هم بد جور بود،در حد زدن و این حرف ها.مشخص بود که نسبتی با هم ندارند.

نمی دانستم بحث سر چه موضوعی است.

مردم ؟

مردم عین بز فقط ایستاده بودند و نگاه می کردند چه خانوم و چه اقا.فقط نگاه میکردند بعضی ها هم لبخندی گوشه لبشان بود...

روسری خانومه باز شده بود و افتاده بود روی زمین...

من ؟

من این صحنه را که دیدم با سرعت خودم را به انها رساندم ،روسری را از روی زمین برداشتم و به خانومه دادم، بعد هم تو صورت کفتار گونه مرده زل زدم و گفتم بی غیرت(البته بیشتر تمایل داشتم بگویم فاک یو ،ولی خب شرایط خیلی جور نبود و من تا همین جا هم خیلی شجاعت به خرج داده بودم ک پریده بودم ان وسط).خانومه سریع رفت ...خیلی با سرعت دور شد.

و من در حال رفتن  یک بی غیرت ها هم نثار مردها و زنهای دیگری که در ان جمع بودند کردم.البته سرم پایین بود موقع گفتن...


همه چیز به کنار فکر خانومه دست از سرم بر نمیدارد...تا چند وقت قرار است این موضوع توی ذهنش بماند و ازارش دهد.

شرم اور است .رفتارهایمان شرم اور است.

  • eve

                              

مثلا یک روز با تهمینه باشم ،

بعد برای رسیدن به دانشگاه تهران هی قدم بزنیم باهم .

بعد که رسیدیم مجید بگه ع بهار اومدی بالاخره . بگم ع مجید پ چی ک اومدم .

بگه بهار ب راهنماییت نیاز داشتم اخه تو ی جوجه متخصص خفنی هستی .

بگم مجید مخلصیم تو خفن تری ک .

بگه نه تو ،

من بگم نه تو

تو

تو

تو

بعد بگم مجید یادته یه روز الگو و قهرمانم تو رشتم بودی ...

بگی هوم .

بگم یادته با توجه به جمله ی :همه مردم یه روزی قهرمان هاشون رو از دست میدن

و با توجه به تصمیمم برای غدتر بودن نتیجه گرفتم میخوام بدون الگو باشم...اصن تو کی هستی ک الگوی من باشی وقتی قراره یه روز به این نتیجه برسم که تو هم ...که تو هم...

نه کار به اونجاها نکشید .تو اوج از الگو بودن حذفت کردم جانم،

نخواستم بیای پایین.

هعی مجید چه قد دنیا بی رحمه پسر.

  • eve

                                   




ببین جانم ،

می توانستی چند کتاب بیشتر بنویسی.

پس با ان قیافه حق به جانب به من نگاه نکن...

  • eve
                        
طی این بیست و چند سال خر درونم بارها به نشانه تاسف سرش را برایم تکان داد...برای من .
پوف...
خیلی جاها باید سگ درونم را ازاد می کردم ، عموما پاندای درونم زندگی ازادی داشت ولی خیلی ازارش دادند...
پاندای مهربانم ،
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...غم مخور عزیزم

                          


 
  • eve

چند سال قبل بعد از قطع کردن تلفن در حالی که اشک توی چشم هام بود رو به من کرد و گفت :

+می دونی بهار مشکل تو چیه ؟

-نه.

+مشکل تو اینه که خیلی جدی می گیری.


*وی سه ساله بود ان روزها...

  • eve

لاک ابی زده بودم...

+عزیزم دختر که لاک مردونه نمیزنه .


*وی 4 ساله است .

  • eve


                       

دخترم ، بزرگ فکر کن و ارزو های بزرگ داشته باش لدفا.
  • eve

امروز ارزو کردم زن عموی نفرت انگیزم جزام بگیرد تا ظاهر و باطنش یکی شود.

خدایا امروزم را نبین...

  • eve

دیروز یک فیلمی میداد که یک دختر و پسری توی تعمیرگاه بودند و دختر برگشت به پسر گفت که ممنون که تا اینجا همراه بودید و از این حرف ها ...

پسره هم فوری جواب داد که نه اینجوری که نمیشه ،یعنی مثلا نمیتونم یه خانوم رو توی تعمیرگاه تنها بذارم و از این حرفا.....

دختره هم خوشحال شد و از این حرفا.

من؟

من از دیشب دارم فکر میکنم چرا جایی زندگی میکنم که دخترانش انقدر ضعیف بار امده اند که همه جا نیاز به مراقب دارند؟چرا مثلا ما دفاع شخصی بلد نیستیم ؟چرا ما نباید خیلی جاها تنها برویم که مثلا اسیب نبینیم؟چرا فضا جوری شده که ما اسیب ببینیم؟چرا فضا جوری شده که نیاز به وجود یک مراقب باشد؟چرا چون من دخترم نباید تنها توی تعمیرگاه باشم؟

شاید مردها این ناامنی را ایجاد کرده اند که حس حمایت کردن و قدرتشان را از دست ندهند  و زن ها این بازی را ادامه داده اند.نمیدانم ...ولی این همه ضعف حالم را بد میکند.

  • eve
قبل ترها یک معلم زیستی داشتم که در انتخاب و شکل گیری عشقم به پزشکی بی تاثیر نبود.
او اما یک روز یک قیچی بزرگ به دست گرفت و شروع کرد به چیدن بال هایم.اولین کسی بود که شروع کرد ،که درد قیچی اش مثال زدنی بود.

بعدترش این رویه چیدن مورد توجه همگان قرار گرفت و هی پیشرفت کرد و هی من بی بال تر شدم ، با مرگ دوستم خیلی چیزها در من نابود شد ،من ؟
من اما همیشه پرروتر از این حرف ها بودم .موهایم را کوتاه کردم ،خیلی کوتاه و سعی کردم زنده بمانم...
امروز موهایم بلند هستند و من کم کم دارم برای پرواز خودم را اماده میکنم...
برای تحقق رویاهای بزرگم.
  • eve
+مشکل اینه که ادم حسابشون میکنی.
+اگه یه خر بهت لگد بزنه چی کار میکنی؟
-هیچی...(با لبخند)
+بر میگردی باهاش دعوا میکنی؟


این ها راهنمایی های یک فوق تخصص به من بود ، به کار بگیرید خیلی جواب میده نقطه

البته توی خانه فکر کردم وقتی یک خر به من لگد میزند کارم هیچ کاری نکردن نبوده هیچ وقت .همیشه گفتم اگه اروم تر میشی بیا لگد های بعدیت رو هم بزن عزیزم.بیا بقیه عقده هات رو هم رو من خالی کن عزیزم،قول میدم از دفعه بعد خودم بیام لگدم بزنی که واسه اومدن تا پیشم به زحمت نیفتی عزیزم ،دفعه بعد که دیدمش ؟ مهربان تر از قبل به استقبالش میروم چون اگر این کار را نکنم عذاب وجدان میگیرم از شکستن قلبش.

البته بعد از این گفت و گو رویه تغییر کرد و من به مرحله ای از عرفان رسیده ام که ب ان خر میگویم گو فاک بابا ،گو فاک عزیزم.

*وی فوق تخصص بود.
  • eve

احساس خارش و زخم میکنم ....

چون بال هایم در حال در امدن هستند...

(متاسفانه اصلا یادم نیست این جمله مال کیه یا کجا خوندمش)

  • eve

                    

گفت تو حیفی

تو هیچی کم نداری از همه جهت کاملی ...از لحاظ جمال و کمالات ، گفت من به عنوان یک همکار بهت افتخار میکنم ...

من لذت میبرم از این که همیشه با تحسین به من نگاه میکند و من نگاهش را دوست دارم،یک بار هم خیلی ارام لپم را کشید .من رفتارش را دوست دارم .

این ها را وقتی گفت

 که حالم بد بود. وقتی گفتم ادم های بی رحمی اطرافم را گرفته اند ادم هایی که ازارم میدهند.

توی دلم گفتم :

ادم هایی که مدام از نرسیدن می گویند ،ادم هایی که ارزوهایم از نظرشان احمقانه است یا شاید چون توان جنگیدن برای رسیدن به همچین چیزهایی را ندارند خودشان را گول میزنند ک این یارو احمق است،این همه تلاش برای چه؟


من ؟

من !با بال هایی که کم کم دارند دوباره رشد میکنند شروع کردم به بال زدن.تا خانه، وقتی گفت :من به عنوان یه همکار بهت افتخار میکنم.

قبل ترها هم دو بار این حس را داشتم وقتی دکتر دیگری به من گفت تو دکتر فوق العاده ای میشی. و بعد موقع خداحافظی وقتی دستم روی دست گیره رفت دوباره جمله اش را تکرار کرد.

یک بار هم وقتی پ سمیعی به من گفت منتظر دیدنت بین شاگردام هستم بهار عزیز.

                                                             
                  

*وی فوق تخصص بود.

  • eve


  • eve

                          

رقص یکی از لعنتی ترین مخلوقات بشر است جانا...

من هربار این رقص رو میبینم اب نمک چیکه می کنم.هربار.


  • eve