این هفته باید شمال بودم ،
باید کنار اب رو به دریا بودم،
این هفته قلبم درد میکرد...
- ۰ نظر
- ۱۳ آذر ۹۵ ، ۰۰:۴۲
این هفته باید شمال بودم ،
باید کنار اب رو به دریا بودم،
این هفته قلبم درد میکرد...
از خوشبختی ها داشتن خواهری است که برایت به منزله ی یک قهرمان باشد.او بی نظیر است.زیبا است و فکر می کند ،فکرهای بزگ ،فکر های خوب .
قهرمانی که هیچ وقت ناامیدم نکرده و نخواهد کرد.
انگار خدا هرچه برای خوشبختی می خواستم توی تقدیر دوست داشتنی ام نوشته.نوشته هی دنیا حواست به این دختر ما باشد .قرار است به جاهای خوبی برسد ،خودم دستش را گرفته ام .دست خودش و خواهری که عاشقانه دوستش دارد.
پوووف چه زندگی لعنتی و خفنی داریم ما دوتا :)*
پزشکی برای من به منزله یک رشته یا یک شغل نیست ،من اصلا نمی توانم خود غیر پزشکم را تصور کنم.
انگار بخشی از هویت من باشد .بخش بزرگی از هویت من.
برای به دست اوردنش خیلی جنگیده ام خیلی بیش از حد تصور دیگران ،خیلی پافشاری کرده ام ،خیلی ها سعی کرده اند با زخم زبان هایشان ضعیفم کنند .
در عجبم که چه طور انقدر برای عشقم جنگیده ام بدون ذره ای کم شدن از علاقه ی عجیب غریبم.
دلم می خواهد خطاب به خیلی ها بگویم :
"بیایید اگر دیدیم کسی رویا و هدفی دارد صرف این که رویای او در حد و اندازه شعور ما نیست و دنیایش بزرگ تر از دنیای محدود و احمقانه ماست عزممان را جزم نکنیم تا با زخم زدن او را در سطح خود محدودمان ،در سطح رویاهای کوچکمان،در سطح دنیای محدودمان پایین بکشیم .
تمامش کنید احمق ها. "
تا یک ماه پیش سعی میکردم با همه ،با همه مهربان باشم حتی اگر ازارم دادند فرصت های صدباره بهشان بدهم، از این به بعد هم همین رویه مهربان بودن را ادامه میدهم ولی می دانید چیست ؟یک تغییر کوچک کرده همه چیز .در اولین حرکتی که پایتان را از گلیمتان درازتر کنید مثل یک اشغال از زندگی ام حذف خواهید شد ، به نصیحت استادی فوق خفن که به من می گفت مشکل اینه که ادم حسابشون میکنی ،دیگر ادم حساب نخواهید شد.شما اجازه گه خوری در زمینه زندگی ام را ندارید.پس بعد از این با اولین گه خوری از بالا بهتان نگاه میکنم ،مثل یک تکه اشغال.پس حواستان به پا و گلیمتان باشد.
*عنوان ،یک بیت از یک شعر است .
مثلا یک روز با تهمینه باشم ،
بعد برای رسیدن به دانشگاه تهران هی قدم بزنیم باهم .
بعد که رسیدیم مجید بگه ع بهار اومدی بالاخره . بگم ع مجید پ چی ک اومدم .
بگه بهار ب راهنماییت نیاز داشتم اخه تو ی جوجه متخصص خفنی هستی .
بگم مجید مخلصیم تو خفن تری ک .
بگه نه تو ،
من بگم نه تو
تو
تو
تو
بعد بگم مجید یادته یه روز الگو و قهرمانم تو رشتم بودی ...
بگی هوم .
بگم یادته با توجه به جمله ی :همه مردم یه روزی قهرمان هاشون رو از دست میدن
و با توجه به تصمیمم برای غدتر بودن نتیجه گرفتم میخوام بدون الگو باشم...اصن تو کی هستی ک الگوی من باشی وقتی قراره یه روز به این نتیجه برسم که تو هم ...که تو هم...
نه کار به اونجاها نکشید .تو اوج از الگو بودن حذفت کردم جانم،
نخواستم بیای پایین.
هعی مجید چه قد دنیا بی رحمه پسر.
امروز ارزو کردم زن عموی نفرت انگیزم جزام بگیرد تا ظاهر و باطنش یکی شود.
خدایا امروزم را نبین...
احساس خارش و زخم میکنم ....
چون بال هایم در حال در امدن هستند...
(متاسفانه اصلا یادم نیست این جمله مال کیه یا کجا خوندمش)
گفت تو حیفی
تو هیچی کم نداری از همه جهت کاملی ...از لحاظ جمال و کمالات ، گفت من به عنوان یک همکار بهت افتخار میکنم ...
من لذت میبرم از این که همیشه با تحسین به من نگاه میکند و من نگاهش را دوست دارم،یک بار هم خیلی ارام لپم را کشید .من رفتارش را دوست دارم .
این ها را وقتی گفت
که حالم بد بود. وقتی گفتم ادم های بی رحمی اطرافم را گرفته اند ادم هایی که ازارم میدهند.
توی دلم گفتم :
ادم هایی که مدام از نرسیدن می گویند ،ادم هایی که ارزوهایم از نظرشان احمقانه است یا شاید چون توان جنگیدن برای رسیدن به همچین چیزهایی را ندارند خودشان را گول میزنند ک این یارو احمق است،این همه تلاش برای چه؟
من ؟
من !با بال هایی که کم کم دارند دوباره رشد میکنند شروع کردم به بال زدن.تا خانه، وقتی گفت :من به عنوان یه همکار بهت افتخار میکنم.
قبل ترها هم دو بار این حس را داشتم وقتی دکتر دیگری به من گفت تو دکتر فوق العاده ای میشی. و بعد موقع خداحافظی وقتی دستم روی دست گیره رفت دوباره جمله اش را تکرار کرد.
یک بار هم وقتی پ سمیعی به من گفت منتظر دیدنت بین شاگردام هستم بهار عزیز.
*وی فوق تخصص بود.