با بالهایم پرواز کنم ، بروم پیشش.
بگویم هی جانم خیلی چیزها قرار است به دست اوری .به خاطر بغض هایی که ندانسته از دلم برداشتی چیزهای خوبی باید کف دستت بگذارد خدا.من هنوز به مهربانی اش ایمان دارم.
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
با بالهایم پرواز کنم ، بروم پیشش.
بگویم هی جانم خیلی چیزها قرار است به دست اوری .به خاطر بغض هایی که ندانسته از دلم برداشتی چیزهای خوبی باید کف دستت بگذارد خدا.من هنوز به مهربانی اش ایمان دارم.
از خوشبختی ها داشتن خواهری است که برایت به منزله ی یک قهرمان باشد.او بی نظیر است.زیبا است و فکر می کند ،فکرهای بزگ ،فکر های خوب .
قهرمانی که هیچ وقت ناامیدم نکرده و نخواهد کرد.
انگار خدا هرچه برای خوشبختی می خواستم توی تقدیر دوست داشتنی ام نوشته.نوشته هی دنیا حواست به این دختر ما باشد .قرار است به جاهای خوبی برسد ،خودم دستش را گرفته ام .دست خودش و خواهری که عاشقانه دوستش دارد.
پوووف چه زندگی لعنتی و خفنی داریم ما دوتا :)*
ببین دخترم ،ببین جانم
من راببین که
یکی از دغدغه های بزرگم این است که چه جوری رشد کنم تا بتوانم جوری با تو رفتار کنم
که رویاهای بزرگی داشته باشی ، که اصلا رویا داشته باشی .
برای رسیدن به ارزوهایت تلاش کنی ،فکرهای بزرگ توی سرت باشد.که در عین ظرافت دخترانه ات قوی باشی ،می خواهم قوی بودن را زود یاد بگیری قبل از این که زندگی مجبورت کند،قبل از این که به تو بیاموزد قوی بودن تنها انتخابت خواهد بود وقتی کمی بزرگ فکر کنی.
شاد باشی و بلند بخندی.
-واعی بهار واقعا که خوش به حال مریضات.
+چه طور ؟
-بس که مهربون و با اعصابی
*وی ده ساله است.
پزشکی برای من به منزله یک رشته یا یک شغل نیست ،من اصلا نمی توانم خود غیر پزشکم را تصور کنم.
انگار بخشی از هویت من باشد .بخش بزرگی از هویت من.
برای به دست اوردنش خیلی جنگیده ام خیلی بیش از حد تصور دیگران ،خیلی پافشاری کرده ام ،خیلی ها سعی کرده اند با زخم زبان هایشان ضعیفم کنند .
در عجبم که چه طور انقدر برای عشقم جنگیده ام بدون ذره ای کم شدن از علاقه ی عجیب غریبم.
دلم می خواهد خطاب به خیلی ها بگویم :
"بیایید اگر دیدیم کسی رویا و هدفی دارد صرف این که رویای او در حد و اندازه شعور ما نیست و دنیایش بزرگ تر از دنیای محدود و احمقانه ماست عزممان را جزم نکنیم تا با زخم زدن او را در سطح خود محدودمان ،در سطح رویاهای کوچکمان،در سطح دنیای محدودمان پایین بکشیم .
تمامش کنید احمق ها. "
تا یک ماه پیش سعی میکردم با همه ،با همه مهربان باشم حتی اگر ازارم دادند فرصت های صدباره بهشان بدهم، از این به بعد هم همین رویه مهربان بودن را ادامه میدهم ولی می دانید چیست ؟یک تغییر کوچک کرده همه چیز .در اولین حرکتی که پایتان را از گلیمتان درازتر کنید مثل یک اشغال از زندگی ام حذف خواهید شد ، به نصیحت استادی فوق خفن که به من می گفت مشکل اینه که ادم حسابشون میکنی ،دیگر ادم حساب نخواهید شد.شما اجازه گه خوری در زمینه زندگی ام را ندارید.پس بعد از این با اولین گه خوری از بالا بهتان نگاه میکنم ،مثل یک تکه اشغال.پس حواستان به پا و گلیمتان باشد.
*عنوان ،یک بیت از یک شعر است .