این هفته باید شمال بودم ،
باید کنار اب رو به دریا بودم،
این هفته قلبم درد میکرد...
- ۰ نظر
- ۱۳ آذر ۹۵ ، ۰۰:۴۲
این هفته باید شمال بودم ،
باید کنار اب رو به دریا بودم،
این هفته قلبم درد میکرد...
با بالهایم پرواز کنم ، بروم پیشش.
بگویم هی جانم خیلی چیزها قرار است به دست اوری .به خاطر بغض هایی که ندانسته از دلم برداشتی چیزهای خوبی باید کف دستت بگذارد خدا.من هنوز به مهربانی اش ایمان دارم.
از خوشبختی ها داشتن خواهری است که برایت به منزله ی یک قهرمان باشد.او بی نظیر است.زیبا است و فکر می کند ،فکرهای بزگ ،فکر های خوب .
قهرمانی که هیچ وقت ناامیدم نکرده و نخواهد کرد.
انگار خدا هرچه برای خوشبختی می خواستم توی تقدیر دوست داشتنی ام نوشته.نوشته هی دنیا حواست به این دختر ما باشد .قرار است به جاهای خوبی برسد ،خودم دستش را گرفته ام .دست خودش و خواهری که عاشقانه دوستش دارد.
پوووف چه زندگی لعنتی و خفنی داریم ما دوتا :)*