I don't wanna be ,mummified

اگه رویاهات رو دنبال نکنی ممکنه در حد سبزیجات باقی بمونی.

I don't wanna be ,mummified

اگه رویاهات رو دنبال نکنی ممکنه در حد سبزیجات باقی بمونی.

1-برای خدا نوشت : باش ان چنان که همیشه هستی....

2-جزء تغییراتی باش که میخوای تو دنیا ببینی...

3-ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم(کامو)

۵ مطلب با موضوع «حرف دارم...» ثبت شده است

دو تا مساله در مورد مردها لج درار است برای من .
یکی این که مثلا وقتی یک سری دختر طرفدار احسان علیخوانی یا موجودی مشابه او یا بازیکن های تیم والیبال یا بالی خان می شوند هی این موضوع را مسخره میکنند وبرایش جک می سازند و  این حرف ها.
جک میسازند و مسخره می کنند و توهین میکنند .
این به کنار ، این که  زیرپوستی احساس نزدیکی با بالی میکنند . این موضوع کشته مرده بالی بودن را تعمیم می دهند به تمام پسرها و حس میکنند اساسا دختر ها هلاک پسرها اند و با اعتماد به نفس فوق العاده فکر میکنند خودشان هم دست کمی از بالی و ... ندارند .
این که علاقه دختر ها به یک سری از افراد معروف و جذاب نشانه اویزان بودن، جذابیت و برتری مردهاست و علاقه چندش اور انها به مثلا کیم کارداشین و امثال او ،کامنت های چندش ترشان در پیج خیلی از خانوم هایی مثل کارداشین و  .... اساسا نه مسخره است و نه موجب تحقیرشان می شود.

دومین مورد هم این قیصر بازی دراوردنشان است. به جای این که  قیصربازی در اورید جوری رفتار کنید که احساس ناامنی از بین برود.چون خود شما هستید که این ناامنی را ایجاد می کنید .ادم باشید فقط ،لازم نیست قیصر شوید.

پس به یاد داشته باش تو نه قیصری نه بالی خان.جوگیر نشو برادر من.سبیل هم نذار لطفا.
  • eve

پزشکی برای من به منزله یک رشته یا یک شغل نیست ،من اصلا نمی توانم خود غیر پزشکم را تصور کنم.

انگار بخشی از هویت من باشد .بخش بزرگی از هویت من.

برای به دست اوردنش خیلی جنگیده ام خیلی بیش از حد تصور دیگران ،خیلی پافشاری کرده ام ،خیلی ها سعی کرده اند با زخم زبان هایشان ضعیفم کنند .

در عجبم که چه طور انقدر برای عشقم جنگیده ام بدون ذره ای کم شدن از علاقه ی عجیب غریبم.

دلم می خواهد خطاب به خیلی ها بگویم :

"بیایید اگر دیدیم کسی رویا و هدفی دارد صرف این که رویای او در حد و اندازه شعور ما نیست و دنیایش بزرگ تر از دنیای محدود و احمقانه ماست عزممان را جزم نکنیم تا با زخم زدن او را در سطح خود محدودمان ،در سطح رویاهای کوچکمان،در سطح دنیای محدودمان پایین بکشیم .

تمامش کنید احمق ها. "

 تا یک ماه پیش سعی میکردم با همه ،با همه مهربان باشم حتی اگر ازارم دادند فرصت های صدباره بهشان بدهم، از این به بعد هم همین رویه مهربان بودن را ادامه میدهم ولی می دانید چیست ؟یک تغییر کوچک کرده همه چیز .در اولین حرکتی که پایتان را از گلیمتان درازتر کنید مثل یک اشغال از زندگی ام حذف خواهید شد ، به نصیحت استادی فوق خفن که به من می گفت مشکل اینه که ادم حسابشون میکنی ،دیگر ادم حساب نخواهید شد.شما اجازه گه خوری در زمینه زندگی ام را ندارید.پس بعد از این با اولین گه خوری از بالا بهتان نگاه میکنم ،مثل یک تکه اشغال.پس حواستان به پا و گلیمتان باشد.


*عنوان ،یک بیت از یک شعر است .

  • eve
                                          

چند وقت پیش گلدان کاکتوس مامان را عوض کردم ،خاک خوب پاش ریختم و بهش اب دادم.
چند وقتی می شود که مراقبش هستم
توی این مدت تیغ هاش توی دستم نرفته،هیچ وقت هم دست کش دستم نکردم .
سه چهار روز پیش هم حواسم نبود و پای راستم بدجوری به گلدان و گلش برخورد کرد ولی تیغ هاش توی پام نرفت...یک طوری که انگار کاکتوس جان من را میشناسد و اذیتم نمی کند به هیچ وجه.
یک محبت ساده ببین چه کرده با دل یک کاکتوس...چه قدر عشق می تواند تاثیر گذار باشد...

پاندا جان یا تویی که این نوشته را می خوانی یا دختر قشنگم که بعدها اینجا را خواهی دید ، یک وقت دچار سوتفاهم نشوی عزیز جان.انسان ها را با کاکتوس ها مقایسه نکنی یک وقت.دچار یاس فلسفی می شوی جانم...

*یاس فلسفی برای من حالتی است شبیه عکس.


  • eve

          

توی خیابان یک مردی با خانومی دعوا می کردند .خیلی هم بد جور بود،در حد زدن و این حرف ها.مشخص بود که نسبتی با هم ندارند.

نمی دانستم بحث سر چه موضوعی است.

مردم ؟

مردم عین بز فقط ایستاده بودند و نگاه می کردند چه خانوم و چه اقا.فقط نگاه میکردند بعضی ها هم لبخندی گوشه لبشان بود...

روسری خانومه باز شده بود و افتاده بود روی زمین...

من ؟

من این صحنه را که دیدم با سرعت خودم را به انها رساندم ،روسری را از روی زمین برداشتم و به خانومه دادم، بعد هم تو صورت کفتار گونه مرده زل زدم و گفتم بی غیرت(البته بیشتر تمایل داشتم بگویم فاک یو ،ولی خب شرایط خیلی جور نبود و من تا همین جا هم خیلی شجاعت به خرج داده بودم ک پریده بودم ان وسط).خانومه سریع رفت ...خیلی با سرعت دور شد.

و من در حال رفتن  یک بی غیرت ها هم نثار مردها و زنهای دیگری که در ان جمع بودند کردم.البته سرم پایین بود موقع گفتن...


همه چیز به کنار فکر خانومه دست از سرم بر نمیدارد...تا چند وقت قرار است این موضوع توی ذهنش بماند و ازارش دهد.

شرم اور است .رفتارهایمان شرم اور است.

  • eve

دیروز یک فیلمی میداد که یک دختر و پسری توی تعمیرگاه بودند و دختر برگشت به پسر گفت که ممنون که تا اینجا همراه بودید و از این حرف ها ...

پسره هم فوری جواب داد که نه اینجوری که نمیشه ،یعنی مثلا نمیتونم یه خانوم رو توی تعمیرگاه تنها بذارم و از این حرفا.....

دختره هم خوشحال شد و از این حرفا.

من؟

من از دیشب دارم فکر میکنم چرا جایی زندگی میکنم که دخترانش انقدر ضعیف بار امده اند که همه جا نیاز به مراقب دارند؟چرا مثلا ما دفاع شخصی بلد نیستیم ؟چرا ما نباید خیلی جاها تنها برویم که مثلا اسیب نبینیم؟چرا فضا جوری شده که ما اسیب ببینیم؟چرا فضا جوری شده که نیاز به وجود یک مراقب باشد؟چرا چون من دخترم نباید تنها توی تعمیرگاه باشم؟

شاید مردها این ناامنی را ایجاد کرده اند که حس حمایت کردن و قدرتشان را از دست ندهند  و زن ها این بازی را ادامه داده اند.نمیدانم ...ولی این همه ضعف حالم را بد میکند.

  • eve